مجموعهٔ چهارم
باخنده که میآیی بیگریهتر از من نیست در پای تو تو میافتم گویی خبر از من نیست چشم تو نگارهای خداییست پایان غم دل آشناییست
باخنده که میآیی بیگریهتر از من نیست در پای تو تو میافتم گویی خبر از من نیست چشم تو نگارهای خداییست پایان غم دل آشناییست
بگذار که عشق دل به بازی بکشدتا قصهٔ ما به عشقبازی بکشد بیتو چونم قصهٔ پاییز و برگ بزدا هزچه نقاب از قپ اندیشهٔ خود
وقتی دلم از بود و نبودت نگران بود آغوش تو آرامترین جای جهان بود عاشق تو تا شدم در نهان پیدا شدم خنده به روی
موهای مهربانت آهنگ هایوهویم وابیاموخت دل و جانم عشق جنون جان است گویند مهربان خوابیده است و حرف دارد خوابکی